گلوی اصغر (ع)

مردم اینجا شیر و شربت می دهند

توی سینی با محبت می دهند

کربلا اصلاً چنین صحبت نبود

صحبت این شیر و آن شربت نبود

«حرمله» آنجا به جای ظرف شیر

داشت در دستان خود صد شعله تیر

تا گلوی اصغر (ع) بی تاب سوخت

«حرمله» بر آن گلو یک تیر دوخت

ای خدای من! فغان و آه و درد

تیر خشم آمد گلو را پاره کرد

ای حسین (ع) آقای خوبان تسلیت

دیده های زار و گریان تسلیت